یکدم نه زمان دهد که درمان جویم
-
اندازه متن
+
یکدم نه زمان دهد که درمان جویم
لختی نه امان که دست از جان شویم
چون می رود از وی سخنم، می رنجد
از من که چرا سخن پریشان گویم
یکدم نه زمان دهد که درمان جویم
لختی نه امان که دست از جان شویم
چون می رود از وی سخنم، می رنجد
از من که چرا سخن پریشان گویم
پیوست به من به موی چون مشگ به برف بگسست ز من، مرا از او هیچ نه طرف
…زمستان1336 پاسها از شب گذشته است. میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است میزبان در خانه اش تنها نشسته.…

