صدقای سرود کز بر عرش کمال
-
اندازه متن
+
صدقای سرود کز بر عرش کمال
می تافت چو آفتاب از جاه و جلال
با جلوه ی خورشید تو از ما رخ تافت
تا تو چه کنی با وی ای کان جمال
صدقای سرود کز بر عرش کمال
می تافت چو آفتاب از جاه و جلال
با جلوه ی خورشید تو از ما رخ تافت
تا تو چه کنی با وی ای کان جمال
گفتم زمن ای مهوش چون سیر شدی گشتی زمن آنقدر که دلگیر شدی؟
گفت از تونه…
گفتم چه کنم؟ گفت مرا میشو گوش گفتم چه حکایت است؟ گفتا خاموش
گفتم چه غم…

