در حیرتم از روی و سر و موی نگار
-
اندازه متن
+
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
یک راه ندیدیم که خود باز نبود یک نقطه به پایان که هم آغاز نبود
رفتیم…
افروخت که افروختنم آموزد آموخت که آموختم آموزد.
چون اینهمه کرد روی بنهفت و برفت تا…

