گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
-
اندازه متن
+
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
گفتم: هجرت؟ گفت شب و ابر سیاه گفتم: وصلت؟ گفت خیالی همراه
گفتم به ره عشق…
مرغیست به بام تا برآید به خروش مرغیست دگر مگر بدو دارد گوش
از بهر چه…

