چندانکه ز عیب بستنی بر من شاد
-
اندازه متن
+
چندانکه ز عیب بستنی بر من شاد
وز کار خراب من تو مانی آباد
صد چندان من به کار خود شادم از آنک
طبع من با طبع تو یکسان نفتاد
چندانکه ز عیب بستنی بر من شاد
وز کار خراب من تو مانی آباد
صد چندان من به کار خود شادم از آنک
طبع من با طبع تو یکسان نفتاد
دادم پی گریه چشم دریایی شد بردم بخلاص دست غوغایی شد
بی تابی من به دست…
گفتم: نفسی درآی با من سوی باغ گفتا که: مرا نیست در این کار دماغ
دانستم…

