گفت: بنگر ولی به چشم گوشت
-
اندازه متن
+
گفت: بنگر ولی به چشم گوشت
از من بشنو ولی به گوش هوشت
گفتم شود چشم من و ببیند گوش
گفت آنچه بیافتی شود فرموشت
گفت: بنگر ولی به چشم گوشت
از من بشنو ولی به گوش هوشت
گفتم شود چشم من و ببیند گوش
گفت آنچه بیافتی شود فرموشت
گفتم: هجرت؟ گفت شب و ابر سیاه گفتم: وصلت؟ گفت خیالی همراه
گفتم به ره عشق…
به شب آویخته مرغ شباویز مدامش کار رنج افزاست، چرخیدن. اگر بی سود می چرخد وگر از دستکار شب، درین…

