گفتم: به خرامیدن، بالاش نکوست.
-
اندازه متن
+
گفتم: به خرامیدن، بالاش نکوست.
غم گفت: مرا سیه چلیپاش نکوست
عقل آمد و گفت : این چه غوغاست که هست
دل گفت: هر آنچه هست گو باش، نکوست
گفتم: به خرامیدن، بالاش نکوست.
غم گفت: مرا سیه چلیپاش نکوست
عقل آمد و گفت : این چه غوغاست که هست
دل گفت: هر آنچه هست گو باش، نکوست
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا یک چند در انتظار بگذشت مرا
باقی همه…
گفتی ز مخالف که چهها خواهد بود تا چندش این چون و چرا خواهد بود
آسوده…

