آمد سحر و نوای موذن برخاست
-
اندازه متن
+
آمد سحر و نوای موذن برخاست
افزود به هر فزوده وز کاسته کاست
یکسوی چراغ و مصحف و سویی دوست
بنگر چه قیامت به چه توفیق آراست.
آمد سحر و نوای موذن برخاست
افزود به هر فزوده وز کاسته کاست
یکسوی چراغ و مصحف و سویی دوست
بنگر چه قیامت به چه توفیق آراست.
دریا به حباب گفت از روی عتاب: «غره چه شوی؟» حباب گفتش به جواب
«با حکم…
از دیده روانه است خونم که مپرس بنگرکه به هجران تو چونم که مپرس
می خواستی…

