با وی دل آبادم افتاد خراب
-
اندازه متن
+
با وی دل آبادم افتاد خراب
بی وی به خراب جای دل رفت به خواب
چندان سفری دیرم نگذشت ولیک
دیدم دل را نقشی و وی نقش بر آب
با وی دل آبادم افتاد خراب
بی وی به خراب جای دل رفت به خواب
چندان سفری دیرم نگذشت ولیک
دیدم دل را نقشی و وی نقش بر آب
گفتم چه شبی گفت اگر گوش کنی یک لحظه زمانه را فراموش کنی
گفتم چو چنین…
در کوفتمش. گفت: چنین زود چرا؟ دوری جستم. بگفت: مردود چرا؟
فریادم از جفاش چون برشد…

