شب رفت و دلت نگشت سیر، ای ایچی (1897)
-
اندازه متن
+
شب رفت و دلت نگشت سیر، ای ایچی
دست تو اگر نگیرد آن مه هیچی
خفتند حریفان همه چارهات اینست
کاندر می لعل و در سر خود پیچی
شب رفت و دلت نگشت سیر، ای ایچی
دست تو اگر نگیرد آن مه هیچی
خفتند حریفان همه چارهات اینست
کاندر می لعل و در سر خود پیچی
هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش جمشید تو را چاکر خورشید تو را مفرش
بخرام…

