بینام و نشان چون دل و جانم کردی (1810)
-
اندازه متن
+
بینام و نشان چون دل و جانم کردی
بیکیف طرب دست زنانم کردی
گفتم به کجا روم که جان را جانیست
بیجا و روان همچو روانم کردی
بینام و نشان چون دل و جانم کردی
بیکیف طرب دست زنانم کردی
گفتم به کجا روم که جان را جانیست
بیجا و روان همچو روانم کردی
یار آمده، یار آمده، ره بگشائیم جویان دلست، دل بدو بنمائیم
ما نعرهزنان که آن شکارت…

