بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو (1559)
-
اندازه متن
+
بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطّی بنوشتهای که من خوانم و تو
گفتی که بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطّی بنوشتهای که من خوانم و تو
گفتی که بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست
احرام درش گیرد لافرمان کن واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که تو را کعبه کند…

