شب رفت و نرفت ای بتِ سیمینبرِ من (1486)
-
اندازه متن
+
شب رفت و نرفت ای بتِ سیمینبرِ من
سودای مناجات غمت از سرِ من
خواب شب من توی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
شب رفت و نرفت ای بتِ سیمینبرِ من
سودای مناجات غمت از سرِ من
خواب شب من توی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
از رسن زلف تو خلق به جان آمدند بهر رسن بازیش لولیکان آمدند
در دل هر…
معشوق شرابخوار و بیسامانست خونخواره و شوخ و شنگ و نافرمانست
کفر سر جعد آن صنم…

