دوش آنچه برفت در میان تو و من (1473)
-
اندازه متن
+
دوش آنچه برفت در میان تو و من
نتوان بنوشتن و نه بتوان گفتن
روزیکه سفر کنم ازین کهنه وطن
افسانه کند از آن شکنهای کفن
دوش آنچه برفت در میان تو و من
نتوان بنوشتن و نه بتوان گفتن
روزیکه سفر کنم ازین کهنه وطن
افسانه کند از آن شکنهای کفن
ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشهای نشستی
ما را همه بند دام…
برون کن سر که جان سرخوشانی فروکن سر ز بام بینشانی
به هر دم رخت مشتاقان…

