از بسکه برآورد غمت آه از من (1386)
-
اندازه متن
+
از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
یک قوصره پر دارم ز سخن جان میشنود تو گوش مکن
دربند خودی زین سیر شدی…
ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست به بام چند برآیی و خانه را چه شدست
…

