نی دست که در مصاف خونریز کنم (1362)
-
اندازه متن
+
نی دست که در مصاف خونریز کنم
نی پای که در صبر قدم تیز کنم
نی رحم تو را که با رهی در سازی
نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم
نی دست که در مصاف خونریز کنم
نی پای که در صبر قدم تیز کنم
نی رحم تو را که با رهی در سازی
نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم
ایه یا اهل الفرادیس اقرؤا منشورنا و ادهشوا من خمرنا و استسمعوا ناقورنا
حورکم تصفر عشقا…
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو…

