من سر بنهم در رهت ای کان کرم (1337)
-
اندازه متن
+
من سر بنهم در رهت ای کان کرم
کامروز از تو ای صنم مست ترم
سوگند خورم و گر تو باور نکنی
سوگند چرا خورم چرا می نخورم
من سر بنهم در رهت ای کان کرم
کامروز از تو ای صنم مست ترم
سوگند خورم و گر تو باور نکنی
سوگند چرا خورم چرا می نخورم
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد باز آرزوی جانها از راه جان درآمد
باز از رضای…
قومیکه چو آفتاب دارند قدوم در صدق چو آهنند و در لطف چو موم
چون پنجهٔ…