گفتم به فراق مدتی بگزارم (1291)
-
اندازه متن
+
گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم
بس نوشیدم ز صبر و بس کوشیدم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم
بس نوشیدم ز صبر و بس کوشیدم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند
از آنک عشق…
صبر با عشق بس نمیآید عقل فریادرس نمیآید
بیخودی خوش ولایتیست ولی زیر فرمان کس نمیآید
…

