شادی کردم چو آن گهر شد جفتم (1254)
-
اندازه متن
+
شادی کردم چو آن گهر شد جفتم
چون موج ز باد بود خود آشفتم
آشفته چو رعد سر دریا گفتم
چون ابر تهی بر لب دریا خفتم
شادی کردم چو آن گهر شد جفتم
چون موج ز باد بود خود آشفتم
آشفته چو رعد سر دریا گفتم
چون ابر تهی بر لب دریا خفتم
چهرهٔ زرد مرا بین و مرا هیچ مگو دردِ بیحد بنگر، بهر خدا هیچ مگو
دلِ…
ز مهجوران نمیجویی نشانی کجا رفت آن وفا و مهربانی
در این خشکی هجران ماهیانند بیا…

