اندر طلب آن قوم که بشتافتهاند (539)
-
اندازه متن
+
اندر طلب آن قوم که بشتافتهاند
از هرچه جز اوست روی برتافتهاند
خاک در او باش که سلطان و فقیر
این سلطنت و فقر از او یافتهاند
اندر طلب آن قوم که بشتافتهاند
از هرچه جز اوست روی برتافتهاند
خاک در او باش که سلطان و فقیر
این سلطنت و فقر از او یافتهاند
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای از تو آبستن چمن ، وِی از تو خندان…
آن کیست کز این تیر نشد همچو کمان وز زخم چنین تیر گرفتار چنان
وانگه خبر…

