از شربت سودای تو هر جان که مزید (521)
-
اندازه متن
+
از شربت سودای تو هر جان که مزید
زآن آب حیات در مزید است مزید
مرگ آمد و بو کرد مرا بوی تو دید
زانروی اجل امید از من ببرید
از شربت سودای تو هر جان که مزید
زآن آب حیات در مزید است مزید
مرگ آمد و بو کرد مرا بوی تو دید
زانروی اجل امید از من ببرید
ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کانها کانی و چیز دیگر
ای…
اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی به تبریز آمدی این دم بیابان…

