گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت (373)
-
اندازه متن
+
گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت
بیغم بود آنکه عشق محکم بگرفت
یک ذره نگر که پای در عشق بکوفت
وان ذره جهان شد که دو عالم بگرفت
گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت
بیغم بود آنکه عشق محکم بگرفت
یک ذره نگر که پای در عشق بکوفت
وان ذره جهان شد که دو عالم بگرفت
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای…
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس گرچه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس
…

