در عشق که جز می بقا خوردن نیست (310)
-
اندازه متن
+
در عشق که جز می بقا خوردن نیست
جز جان دادن دلیل جانبردن نیست
گفتم که ترا شناسم آنگه میرم
گفتا که شناسای مرا مردن نیست
در عشق که جز می بقا خوردن نیست
جز جان دادن دلیل جانبردن نیست
گفتم که ترا شناسم آنگه میرم
گفتا که شناسای مرا مردن نیست
در این جو دل چو دولاب خرابست که هر سویی که گردد پیشش آبست
وگر تو…
آن کس که ترا بیند و خندان نشود وز حیرت تو گشاده دندان نشود
چندانکه بود…

