پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست (238)
-
اندازه متن
+
پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست
درمان ز که جویم که دلم مهر تو خست
هی طعنه زنی که بر جگر آبت نیست
گر بر جگرم نیست چه شد بر مژه هست
پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست
درمان ز که جویم که دلم مهر تو خست
هی طعنه زنی که بر جگر آبت نیست
گر بر جگرم نیست چه شد بر مژه هست
مائیم و هوای یار مه رو شب و روز چون ماهی تشنه اندر این جو شب و روز
…
بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن هر سر که دوی دارد در گردن ترسا…

