آن خواجه که بار او همه قند تر است (128)
-
اندازه متن
+
آن خواجه که بار او همه قند تر است
از مستی خود ز قند خود بیخبر است
گفتم که ازین شکر نصیبم ندهی
نی گفت ندانست که آن نیشکر است
آن خواجه که بار او همه قند تر است
از مستی خود ز قند خود بیخبر است
گفتم که ازین شکر نصیبم ندهی
نی گفت ندانست که آن نیشکر است
مست رسید آن بت بیباک من دردکش و دلخوش و چالاک من
گفت به من بنگر…
امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا…

