آکادمی پلیکان

ما زنده به نور کبریاییم (1576)

- اندازه متن +

ما زنده به نور کبریاییم
بیگانه و سخت آشناییم

نفس است چو گرگ لیک در سر
بر یوسف مصر برفزاییم

مه توبه کند ز خویش بینی
گر ما رخ خود به مه نماییم

درسوزد پر و بال خورشید
چون ما پر و بال برگشاییم

این هیکل آدم است روپوش
ما قبله جمله سجده‌هاییم

آن دم بنگر مبین تو آدم
تا جانت به لطف دررباییم

ابلیس نظر جدا جدا داشت
پنداشت که ما ز حق جداییم

شمس تبریز خود بهانه‌ست
ماییم به حسن لطف ماییم

با خلق بگو برای روپوش
کو شاه کریم و ما گداییم

ما را چه ز شاهی و گدایی
شادیم که شاه را سزاییم

محویم به حسن شمس تبریز
در محو نه او بود نه ماییم

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×