بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت (439)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۹/۷
-
اندازه متن
+
بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت
افغان که گشت بیگه ترسم ز خیربادت
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش
آتش بود فراقت حقا و زان زیادت
عاشق به شب بمردی والله که جان نبردی
الا خیال خوبت شب میکند عیادت
در گوش من بگفتی چیزی ز سر جفتی
منکر مشو مگو کی دانم که هست یادت
راز تو را بخوردم شب را گواه کردم
شب از سیاهکاری پنهان کند عبادت
میانگین امتیازات ۵ از ۵
عمر که بیعشق رفت، هیچ حسابش مگیر (1129)
عمر که بیعشق رفت، هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق، در دل و جانش پذیر
هر…
مولانا 
