آکادمی شعر پلیکان

اوست نور، سياه و زرد

- اندازه متن +

چشمانِ گوشتِ تو درخششِ آفتابِ
غيرقابل تحمل را می‌بينند، گوشتِ تو
ماده ناياب يا صخره بسته را لمس می‌کند.
اوست نور، سياه و زرد
همان است که می‌بيند.
با چشمانِ بی‌نهايت به تو می‌نگرد
اوست که پژواک را می‌جويد و
چشمانِ آينه را.
مارهای هفت سرِ سياه و ببرهای سرخ را.
آفرينش تنها راضی‌اش نمی‌کند.
او هر آفريده‌ای از جهانِ غريبش است:
ريشه های سرسختِ سدر و دگرگونی های ماه.
مرا قابيل نام نهاده اند.
جاودانگی
مرا از طعمِ آتشِ دوزخ می‌شناسد.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×