به هزار زبان ولوله بود
-
اندازه متن
+
به هزار زبان ولوله بود.
بیداری
از افق به افق میگذشت
و همچنان که آوازِ دوردستِ گردونهی آفتاب
نزدیک میشد
ولولهی پراکنده
شکل میگرفت
تا یکپارچه
به سرودی روشن بدل شود.
پیشْبازیان
تسبیحگوی
به مطلعِ آفتاب میرفتند
و من
خاموش و بیخویش
با خلوتِ ایوانِ چوبین
بیگانه میشدم.
مردادِ ۱۳۵۵
بهنمیر
احمد شاملو