آکادمی شعر پلیکان

منطقِ لطیفِ شادی

- اندازه متن +

منطقِ لطیفِ شادی
چیزی به دُمبِ سکوتِ سیاسنگینِ فضا آویخت
تا لحظه‌ی‌ انفجارِ کبریتِ خفه در صندوقِ افق
خاموشی شود
و عبورِ فصیحِ موکبِ رگبار
بیاغازد.

برق و
ناوکِ پُرانکسارِ پولادِ سپید و
طبله‌طبله
غَلتِ بی‌کوکِ طبلِ رعد
بر بسترِ تشنه‌ی خاک.

خاک و
پای‌کوبانِ فصیحِ نوباوگانِ شادِ باران
در بارانی‌های خیسِ خویش.
آنگاه
جهان به‌تمامی:
زمین و زمان به‌تمامی و
آسمان به‌تمامی.

و آنگاه
سکوتِ مقدسِ خورشیدِ بشسته‌روی
بر سجاده‌ی خاک،
و درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین
در قربانگاهِ بی‌داعیه‌ی فلق.
درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین و
نزولِ لَختالَختِ تاریکی
چون خواب،
چونان لغزشِ خاکستری‌ خوابی بی‌گاه
بر خاک.

۲۸ فروردینِ ۱۳۷۶

 

به جمشید لطفی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×