چون فورانِ فحلْمستِ آتش
-
اندازه متن
+
چون فورانِ فحلْمستِ آتش بر کُرهی خمیری
به جانبِ ماهِ آهکی غریو میکشیدیم.
حنجرهی خونفشانِمان
دشنامیههای عصب را کفرِ شفافِ عصیان بود
ای مرارتِ بیفرجامِ حیات، ای مرارتِ بیحاصل!
غلظهی خونِ اسارتِ مستمر در میدانچههای تلخِ ورید
در میدانچههای سنگی بیعطوفت…
ــ فریبِمان مدهاِی!
حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کُشتارِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد!
۱۳۷۷
یاد مختاری و پوینده
احمد شاملو