آکادمی شعر پلیکان

از پیش من برو که دل‌ آزارم

- اندازه متن +

از پیش من برو که دل‌ آزارم
ناپایدار و سست و گنه کارم
در کنج سینه یک دل دیوانه
در کنج دل هزار هوس دارم

 

قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم به خلوت بیگانه
تو از شراب بوسه‌ی من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه

 

چشمان من هزار زبان دارد
من ساقیم به محفل سرمستان
تا کی ز درد عشق سخن گویی
گر بوسه خواهی از لب من ، بستان

 

عشق تو همچو پرتو مهتابست
تابیده بی خبر به لجن زاری
باران رحمتی است که می بارد
بر سنگلاخ قلب گنهکاری

 

من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم ، ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان ، که تو تابیدی

 

دیر آمدم و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×