یک شب ز ماورای سیاهیها
یک شب ز ماورای سیاهیها
چون اختری به سوی تو میآیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو میآیم
سرتا به پا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله های وحشی کوهستان
یک شب ز حلقه که به در کوبم
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد ، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یک شب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی
یک شب لبان تشنهٔ من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد
از ( زهره ) آن الههٔ افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریکی
در کلبه ات شراره می افروزم
آه ای دو چشم خیره به ره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
بر لبانم سایهای از پرسشی مرموز
بر لبانم سایهای از پرسشی مرموز در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز
راز…
"یک شب ز ماورای سیاهیها" یا "یک شب" ؟
نام اصلی این اثر "یک شب" است اما در میان مردم به "یک شب ز ماورای سیاهیها" نیز شهرت دارد.
فروغ فرخزاد 
