آب آمد و کشتگاه سیراب نکرد
-
اندازه متن
+
آب آمد و کشتگاه سیراب نکرد
صبح آمد و بیدار کس از خواب نکرد
هیهات! که کیمیای فکر من و تو
آن طشت مسینه را زر ناب نکرد
آب آمد و کشتگاه سیراب نکرد
صبح آمد و بیدار کس از خواب نکرد
هیهات! که کیمیای فکر من و تو
آن طشت مسینه را زر ناب نکرد
آمد به من او ، لیک به شب آمد و رفت در پیکرم آرزو و به تب آمد…
در بست که هیچکس نکوبد به درش اما زره منظر بنمود سرش
تا بیشترش دوست بدارند…

