آمد که به می نشیند او با من دوش
-
اندازه متن
+
آمد که به می نشیند او با من دوش
چون مست فتاد، شمع را کرد خموش
تا صبح دمان گشت سراپام زبان
و او گشت ز پای تا به سر, یکسرگوش
آمد که به می نشیند او با من دوش
چون مست فتاد، شمع را کرد خموش
تا صبح دمان گشت سراپام زبان
و او گشت ز پای تا به سر, یکسرگوش
ابجد به توام پندی خوش ای فرزند بر چهره ی هیچ احمقی هیچ مخند
چندانکه به…
در این شب سنگین که نه کس میداند شبگیر که خواند به دل من ماند
در…

