بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
-
اندازه متن
+
بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
گر چند از این سوئی آن سو را باش
از ما همه آشتی و با وی همه قهر
بازش گله ها ز ما بود، او را باش
بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
گر چند از این سوئی آن سو را باش
از ما همه آشتی و با وی همه قهر
بازش گله ها ز ما بود، او را باش
میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر…
کاری چو نه در گرفت از آن سیر مباش چون زلف بتان به خود گره گیر مباش

