بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
-
اندازه متن
+
بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
گر چند از این سوئی آن سو را باش
از ما همه آشتی و با وی همه قهر
بازش گله ها ز ما بود، او را باش
بالای خوش و چهرهی دلجو را باش
گر چند از این سوئی آن سو را باش
از ما همه آشتی و با وی همه قهر
بازش گله ها ز ما بود، او را باش
میپوش رخ از مردم و با گوشه بساز پاسخ مده ار چند دهندت آواز
غولی ست…
مهتاب شبی بود و سرود دف و نی کافتادم آن مهوش را اندر پی
زین حال…

