تو کا به تختی به سر شاخ نشست
-
اندازه متن
+
تو کا به تختی به سر شاخ نشست
عید آمد و سبزه را به گل در پیوست.
با اینهمه، غم نمی کشد از من پای
اندیشه ی تو زمن نمی دارد دست.
تو کا به تختی به سر شاخ نشست
عید آمد و سبزه را به گل در پیوست.
با اینهمه، غم نمی کشد از من پای
اندیشه ی تو زمن نمی دارد دست.
بنشست، چنان که ما بنشسته بر آب برخاست، چنان که عکس مهتاب در آب،
القصه به…
کارم هم بزم دوست افروختن است. بردامن ، سیل اشک اندوختن است.
گر نیکم اگر بدم…