جان در سر این کردم یکسر شب دوش
-
اندازه متن
+
جان در سر این کردم یکسر شب دوش
و اندیشه در این کایدم آواش به گوش
شب رفت و مرا ز خانه آوا دادند:
ای عاشق اگر مقدرت نیست مکوش
جان در سر این کردم یکسر شب دوش
و اندیشه در این کایدم آواش به گوش
شب رفت و مرا ز خانه آوا دادند:
ای عاشق اگر مقدرت نیست مکوش
دیروز قبول هرکه بیمار به تو امروز سلام هر فسونکار به تو.
اندر عجبم به رستخیز…
گفتم به رهت، گفت نیاشفتن به گفتم به غمت، گفت دمی خفتن به
گفتم: به کس…