در حیرتم از روی و سر و موی نگار
-
اندازه متن
+
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
گفتم: چه کنم بر زبر موج دچار؟ گفت الحذر از نگاه آن افسونکار!
گفتم: مفری؟ گفت:…
دل خام تو شد و لیک جانم باقیست آن عهد که بود در نهانم باقیست
گامی…

