در حیرتم از روی و سر و موی نگار
-
اندازه متن
+
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
باروی چو صبح و موی همچون شب تار.
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار.
هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگِ رخ باخته است. باد، نو باوه ی ابر، از بر کوه…
هرچند که گفتم و همه در سفتم یک حرف از آنچه بود، من ناگفتم
حاصل که…