راهی است مرا که هیچ سامانش نیست
-
اندازه متن
+
راهی است مرا که هیچ سامانش نیست
دردی است مرا که هیچ درمانش نیست
آگه نه زبس که دل به زندان دارد
دل هست که تاب زجر زندانش نیست
راهی است مرا که هیچ سامانش نیست
دردی است مرا که هیچ درمانش نیست
آگه نه زبس که دل به زندان دارد
دل هست که تاب زجر زندانش نیست
دیدم که به خواب غولی افتاده به پشت پیدا به سرشانه ش رگهای درشت
اولی غزلی…
هر روز مراست با هنر دشواری با آنکه نه بردل کس از من باری
حرفم باید…