شب بود مه از تهیگه ابر بر آب
-
اندازه متن
+
شب بود مه از تهیگه ابر بر آب
در سر همه ام مستی و در تب، شراب
هرگز گله ام نیست که او آن شب نیز
اما پی دیدار من، اما در خواب
شب بود مه از تهیگه ابر بر آب
در سر همه ام مستی و در تب، شراب
هرگز گله ام نیست که او آن شب نیز
اما پی دیدار من، اما در خواب
مسکین دلی من که پای بر کوی تو داشت با دستم کاو راه به گیسوی تر داشت
میگفت: مده ز سوی کوه، آوازم می آیم من خواهی دیدن بازم
بر اسب نشست و…