شب نیست که از دیده نرانی خونم
-
اندازه متن
+
شب نیست که از دیده نرانی خونم
دیری ست که من با تو ز خود بیرونم
گفتی به فراق نازنینان چونی؟
وقت است که آیی و ببینی چونم
شب نیست که از دیده نرانی خونم
دیری ست که من با تو ز خود بیرونم
گفتی به فراق نازنینان چونی؟
وقت است که آیی و ببینی چونم
روز خود در راهش شب میدارم شب با غم او دل به تعب میدارم
هرچند به…
گل زد به گریبانش از شادی چاک شادی ز گریبانش افتاد به خاک
گفتم که به…

