شب نیست که از دیده نرانی خونم
-
اندازه متن
+
شب نیست که از دیده نرانی خونم
دیری ست که من با تو ز خود بیرونم
گفتی به فراق نازنینان چونی؟
وقت است که آیی و ببینی چونم
شب نیست که از دیده نرانی خونم
دیری ست که من با تو ز خود بیرونم
گفتی به فراق نازنینان چونی؟
وقت است که آیی و ببینی چونم
صدقای سرود آنکه یکتایی بود گویند بر او امد دیوار فرود
بر سر شد هر حکایتی…
یک جای غمی نشسته یک جا هدفی، شمع از طرفی مانده و دل از طرفی
در…