شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
-
اندازه متن
+
شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
پروانه از او خونش به رغبت میریخت.
در دایره هرکه که داشت نوبت و آنجا
در ساغر هر که می ، به نوبت میریخت.
شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
پروانه از او خونش به رغبت میریخت.
در دایره هرکه که داشت نوبت و آنجا
در ساغر هر که می ، به نوبت میریخت.
این ابر نه بر تو نه به من میگرید نه نیز به روی یاسمن میگرید
بر…
گل گفت بنفشه را به بازار که بود آیا خردت کسی بدین روی کبود؟
گفتا هم…