صد زشت به چشم بینم و دم نزنم
-
اندازه متن
+
صد زشت به چشم بینم و دم نزنم
هرگز سخنی چه بیش و چه کم نزنم
گر در پی شان روم غمم را چه کنم
چون نیست دمی که دست در غم نزنم
صد زشت به چشم بینم و دم نزنم
هرگز سخنی چه بیش و چه کم نزنم
گر در پی شان روم غمم را چه کنم
چون نیست دمی که دست در غم نزنم
میخواستمت حرف نگویم به کسی بگذشت براین و باز بگذشت بسی
زخمی که به من برزد…
از دیده روانه است خونم که مپرس بنگرکه به هجران تو چونم که مپرس
می خواستی…

