میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند.
نگران با من استاده سحر.
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جان اش کشتم
و به جان دادم اش آب.
ای دریغا! به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم.
بر عبث می پایم
که به در کس آید.
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم میشکند.
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند.
چندین مکن آماجم از تیر نگاه
چندین مکن آماجم از تیر نگاه برمن مشمر ره که در آیم ز چه راه
شب…
مهتاب یا میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب؟
نام اصلی این اثر مهتاب است اما در میان مردم به میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب نیز شهرت دارد.
نیما یوشیج