میگریم بی تو همچو بیمار به تب
-
اندازه متن
+
میگریم بی تو همچو بیمار به تب
میخندم با یاد تو چه روز و چه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب
میگریم بی تو همچو بیمار به تب
میخندم با یاد تو چه روز و چه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب
خندید و مهم داد مرا چای به دست یعنی که : نه مستی آورد چای که هست.
افتاد مرا با غلط اندازی کار در دیده ی خلق کرده کارم دشوار،
فی الجمله که…

