میگریم بی تو همچو بیمار به تب
-
اندازه متن
+
میگریم بی تو همچو بیمار به تب
میخندم با یاد تو چه روز و چه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب
میگریم بی تو همچو بیمار به تب
میخندم با یاد تو چه روز و چه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب
گفتم همه خفتهاند و بیداری نیست جز مرغ سحر با من هشیاری نیست
گفتا مگرت کار…
باد میگردد و در باز و چراغست خموش خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند. بیمناک ست به…