کس نیست که باز زبان من گویا نیست
-
اندازه متن
+
کس نیست که باز زبان من گویا نیست
آن ره که منش کوفته ام جویا نیست
حرف خود با زبان مردم شنود
با اینهمه، گویی: سخنم گیرا نیست؟
کس نیست که باز زبان من گویا نیست
آن ره که منش کوفته ام جویا نیست
حرف خود با زبان مردم شنود
با اینهمه، گویی: سخنم گیرا نیست؟
رفتیم و زما به خاطری گرد نماند شد گرم اگر دلی وگر سرد، نماند
در کار…
خواهم که تن از دل و دل از تن بکنم با عشوه که می دهی ولیکن چه کنم؟
…