کس نیست که باز زبان من گویا نیست
-
اندازه متن
+
کس نیست که باز زبان من گویا نیست
آن ره که منش کوفته ام جویا نیست
حرف خود با زبان مردم شنود
با اینهمه، گویی: سخنم گیرا نیست؟
کس نیست که باز زبان من گویا نیست
آن ره که منش کوفته ام جویا نیست
حرف خود با زبان مردم شنود
با اینهمه، گویی: سخنم گیرا نیست؟
بچهها بهار گلها وا شدند، برفها پا شدند، از رو سبزهها از رو کوهسار بچهها بهار! داره رو درخت میخونه…
گفتم غم من؟ گفت که افزون دارش گفتم چشمم؟ گفت که جیحون دارش
گفتم ندهد عقل…

