گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
-
اندازه متن
+
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
صد گونه ستم کردی و دل سوختیم آنگه به غم خویش بیندوختیم
من هیچ نگویم ز…
بنهفت رخ از من گل مهتاب مرا بشکست دلم بچشم چون خواب مرا
بودم که به…

