گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
-
اندازه متن
+
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
گفتم: زلفت. گفت: به شب میماند
گفتم: دل من. گفت: به تب میماند
گفتم: به رهت چه چیز ماند با من؟
گفتا زره دور، تعب میماند
میگفت ننوشم که زیان دارد می، آن عیب که در ماست عیان دارد می،
چون مست…
جان با تن من دوش به دعوا افتاد این زاو گله کرد و این گله زاو بگشاد