گفتم: سخنی ساز که غم بزداید
-
اندازه متن
+
گفتم: سخنی ساز که غم بزداید
گفتا: به غمی شو که غمت افزاید
گفتم کی آن دیر سفر باز اید؟
گفتا بشکیب عاشق! او می آید
گفتم: سخنی ساز که غم بزداید
گفتا: به غمی شو که غمت افزاید
گفتم کی آن دیر سفر باز اید؟
گفتا بشکیب عاشق! او می آید
صد فکر به سر شد و یکی نیز نشد فولاد من از رخمه ی من تیز نشد
افسانه : در شب تیره ، دیوانهای کاو دل به رنگی گریزان سپرده در دره ی سرد و خلوت نشسته…