گفتم چه شبی؟ گفت ز گیسوی من است
-
اندازه متن
+
گفتم چه شبی؟ گفت ز گیسوی من است.
گفتم چه رهی؟ گفت بر ابروی من است.
گفتم چو تو با منی چه غم؟ گفت آری
اما دل تو بی خبر از خوی من است.
گفتم چه شبی؟ گفت ز گیسوی من است.
گفتم چه رهی؟ گفت بر ابروی من است.
گفتم چو تو با منی چه غم؟ گفت آری
اما دل تو بی خبر از خوی من است.
گفتم: مگر از مهرش دل برگیرم مهر دگری جویم و دلبر گیرم
خندید و به من…
زردها بیخود قرمز نشدهاند قرمزی رنگ نینداخته است بی خودی بر دیوار. صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازاکو…